ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
شعر فروغ وصف حال ما :
میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
بخدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بی جا و تباه
می برم تا زتو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید محال
می برم زنده به گورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله میلرزد، میرقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
میروم خنده به لب خونین دل
میروم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل....
تو غمگین نباش من به اندازه کافی غمگینم بستمه رفیق
من حالم خوبه فرهاد از غمی که توی دل تو سنگینی میکنه دلم میگیره و میدونم به زمان نیاز داری
دیگه زمانم حالمو خوب نمیکنه، خیلی سخته غم بزرگی تو دلت باشه اما باز برو خانواده و بقیه افراد بخندی و به روت نیاری که چی ؟ اسم مرد روته...
هیشکی حالمو نمیفهمه
خیلی باذوقی اقافرهاد