آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی
آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی

شعر خودمه واسه دل سنگت

شاید این را زمانی بخوانی که دیگر نیستم آن زمان که دلت برایم تنگ می شود. 

  

 


 

بازم از تو 

تورو دوست داشتم همیشه          مثل فرهاد زیر تیشه

اما تو تنهام گذاشتی              کردی خونم و به شیشه

تو رو خواستم واسه دردام           تو امید صبح فردام

نرو از پیشم که بی تو               نمیاد از سینه حرفام 
تو مثل خورشید میمونی                واسه تاریکی قلبم

میشه گرم وروشن از تو          قلب تاریک ، دل سردم

یاد ایامی که با تو                      روی صندلی سنگی

می نشستم در کنارت                آه از این دنیای رنگی

رنگ ما رنگ صفا بود              رنگ تو همش ریا بود

توی قلب من تو بودی               توی قلب تو کیا بود !

جرم تو شکستن دل              جرم من دوست داشتن تو

جرم تو سبکتر از من                  درد من نداشتن تو
برو با اونکه میخوای باش           اونکه از ما بهترونه

کی میاد از ما بپرسه                     که دلم دریای خونه

همه شب به این امیدم                  که بیاد صبح سپیدم

عمریه که در عذابم               جرم اون دوسیب که چیدم 

معنای تنهایی ...........

 

امروز معنای تنها بودن را فهمیدم .... 

آیا عجیب نیست انسانهای که تا پیش از این خدا را نمی شناختند وقتی با تو هستند می گویند احساس گناه می کنیم . 

امروز فهمیدم خالقم مرا برای خود می خواهد 

من خودم را گناه کارترین و پست ترین موجودات احساس می کنم اما دیگران که با من هستن مرا خوب و عالی و معصوم و پاک می دانند . نه اینکه آنها را بفریبم نه من حتی حقیقت امر را به آنها گفته ام اما می گویند اشتباه می کنی ما چیزی دیگری در تو دیده ایم . 

پروردگار من علت تنهایی من چیست چرا به هرکس رو می آورم تنهایم می گذارد و می گوید بخاطر خودم نمی روم بخاطر تو می روم چون حیف است بنده ی پاک مثل تو آلوده ی گناه شود . 

الله من خود بگو چرا اینگونه است . 

امروز فهمیدم اگر چیزی را که خواهانش هستی و به دستت نمی رسد بی شک مصیبتی در آن است که خالقم خوش ندارد بنده اش به آن گرفتار شود 

امروز فهمیدم علت اینکه گاهی اوقات بی دلیل گریه ام می گیرد چیست با آنکه خدا همه چیز به من داده و کم ندارم اما چرا دلم سنگین و بیمار است . آری فهیمدم روحم برای خالقش نعره می زند و دل تنگ است . 

هر بار که رو به گناهی می روم بیشتر از چند روز طول نمی کشد که پشیمانی تلخی دل و درونم را فرا می گیرد .  

خدایا اینها همه درست اما یک سوال : چرا میخای تنها باشم درحالی خودت هم از پیشم گریزانی ولیاقت بودن با خودت را به من نمی دهی . 

چه زیبا می شد دنیای که انسانهایش جز خوبی نمی کردند و جز خوبی نمی دیدند . 

شهری را که مردمش خدا را می شناسند و پادشاهی می کنند . 

یا رب تقصیر من چیست که ضعیف الایمانم . 

یا رب تقصیر من چیست که در دنیای پستی ها زاده شدم . 

از هر طرف گناه می بارد پس چرا چتری نیست در امانم دارد . 

خسته ام خدا جون از رسمی بودن از فرهنگی بودن از ادم بودن از انسانیت امروزی خسته ام . 

کاش منم ملائکی بی اختیار بودم و جز تو نمی اندیشیدم و جز تو نمیدیدم و جز برای تو کار نمی کردم . 

شاید بگویی ناشکری ... نه ناشکر نیستم اما ازت گله دارم ... 

میخای تنها باشم ولی خودتم تنهام میذاری ... 

نه ناشکری گناهه ... اگه بگم هیچوقت کمکم نکردی کفر گفتم ... چون الان هرچه هستم و هر چه دارم و هر چه شدم مدیون توام ای خالق بی همتا ... 

از این حرفای بی خردانه من ناراحت نشو ... خودت میدونی چه جاهل و نادانم... 

هنوز اول راهم و بی توشه ...   

 

یا رب أعطنی الإیمان. هو دائما بجانبی. ابعدنی من الذنب . اوصلنی الی نفسک .اجعلنی من الصالحین الذین لفروجهم حافظون و لصلاتهم خاشعون و عن لغو معرضون و لاماناتهم و عهدهم راعون و علی صلواتهم یحافظون .... بلی وهم الوارثون ... یرثون الفردوس هم فیها خالدون .