آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی
آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی

باورن تو رو یادم میندازه


تو هر شهر دنیا که بارون بیاد 
خیابونی گم میشه تو بغض و درد 
تو بارون مگه میشه عاشق نشد؟ 
تو بارون مگه میشه گریه نکرد؟ 

مگه می‌شه بارون بباره ولی 
دل هیشکی واسه کسی تنگ نشه 
چه زخم عمیقی توی کوچه‌هاست 
که بارون یه شهرو به خون می‌کشه 

تو هر جای دنیا یه عاشق داره 
با گریه تو بارون قدم می‌زنه 
خیابونا این قصه رو می‌دونن 
رسیدن سرآغاز دل کندنه 

هنوز تنهایی سهم هر عاشقه 
چه قانون تلخی داره زندگی 
با یه باغی که عاشق غنچه‌هاست 
چه جوری می‌خوای از زمستون بگی 

یه وقتا یه دردایی تو دنیا هست 
که آدم رو از ریشه می‌سوزونه 
هر عشقی تموم می‌شه و می‌گذره 
ولی خاطرش تا ابد می‌مونه 

گاهی وقتا یه جوری بارون میاد 
که روح از تن دنیا بیرون می‌ره 
یکی چتر شادی‌شو وا می‌کنه 
یکی پشت یه پنجره می‌میره 

تو هر جای دنیا یه عاشق داره 
با گریه تو بارون قدم می‌زنه 
خیابونا این قصه رو می‌دونن 
رسیدن سرآغاز دل کندنه 

هنوز تنهایی سهم هر عاشقه 
چه قانون تلخی داره زندگی 
با یه باغی که عاشق غنچه‌هاست 
چه جوری می‌خوای از زمستون بگی

نظرات 2 + ارسال نظر
khatere hastam جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:53 http://mahkoomin.blogsky.com

جدا وقتایی که بارون میاد یکی چتر شادی شو بر میداره یکی هم از غصه توی خودش میمیره
شعر قشنگی بود فکر کنم شعر برای ترانه ای باشه چه کسی خوندش فرهاد؟

بله همینطوره ... واسه ما که غمگینه
والا نمیدونم تو سایت عاشقانه ها دیدم

:) پنج‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 20:59

عاشق این شعرم
چتری برای لحظه دلتنگی توام باران که سخت شد تنها قدم نزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد