ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
قبول داری!؟
شاید تا حالا
بهش فکر نکردی.
ولی یه جایی تو بچگیامون؛
واسه آخرین بار رفتیم تو کوچه و
با دوستامون بازی کردیم،
بدون اینکه بدونیم...
آخرین بار بوده.
----------
آخرین بارهاتونو یادتونه؟؟؟
والا من همین دیروز با دادا و برادر زاده ام توی پذیرایی منزل پدربزرگم(اقاجان)فوتبال بازی کردم.چند شب پیش ،با دختر دایی نقاشی کردم و
اونا حسودی شون میشه و




دلش خواست پشت پاش رو نقاشی کنم.که ابرو خورشید کشیدم.بعد چهار دست پا راه رفتم و
اونم دلش خواست ادای منو در بیاره.هفته قبلم با بچه ها بدمینتون بازی کردم و
خلاصه ما هنوز حول محور بچگیامونیم و
روی سنگ جدول راه میریم و
همه اش هم بهمون غُرمیزنن،تو کی میخای بزرگ شی
میل مون نمیکشه بزرگ شیم.دوس داریم همین جور بچه بمونیم
مدام دعوامون میکنن
نکن،بکن،بشین،زشته.
چه تصویر باحالی
اینجوری که شما گفتی والا منم حسودیم شد...


انشالله دلتون همیشه بچه باشه
شاد باشه
خیلی خوب که اینقدر انرژی خوب و مثبت دارید مادر باران عزیز
نچ نچ



اجازه آقا؟
حسودی چیزخوبی نیست.خدا لپ حسودارو چولمیس میگیره
وممنون از همه لطف و محبتت ئازیزه که م
ممنونم از این همه محبت

به نظر من خیلی خوبه که آخرین بارهامون را ندونیم آخرین باره و ازش حسابی لذت ببریم
مثل آخرین باری که عزیزی را میبینیم و دیگه نیست....
ولی حتی فکر کردن بهش یه غم خاصی میاره تو دل آدم، نمیدونم شماهم اینطوری یانه
من اخرین باری که رفتم تو کوچه و بازی کردم 5سالم بود و بعد دیگه مامانم اجازه نداد چون درنتیجه بازی با اونهمه بچه سرم شپش!!زد خخخخخ اون شد اخرین بار مامانم دعوام کرد
خوب یادتونه
5 سالگی خیلی زوده خیلی