ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بهش میگفتن "عباس بندری". اصلیت اش مال جنوب بود. بندریاش حرف نداشت. فلافلاشم معرکه بود. مغازش یه چارراه بالاتر از محل کارم بود. من و مژگان هر وقت میخواستیم چیزی بخوریم می رفتیم مغازه ی عباس بندری. بار سوم یا چهارمی بود که اونورا پیدامون میشد. مژگان نشست رو صندلی و منم رفتم واسه سفارش
-سلام عباس آقا، یه بندری لطف میکنی، خیارشورش کم باشه برگشتم تو صورت مژگان نگاه کردم: تو چی میخوری؟ خندید: هر چی تو میخوری
خندیدم: عباس آقا دو تاش کن لطفا
بعد در یخچالو با انگشت نشون دادمو و گفتم: واسه من یه نوشابه سیاه
برگشتم سمت مژگان : تو چی؟
باز خندید: منم همینطور
اینبار نوبت عباس آقا بود: سالاد چی؟ میخورید؟
گفتم : من که نمیخورم عباس آقا
برگشتم سمت مژگان.
دوباره خندید : منم نمیخورم
ایندفعه عباس آقاهم خندید. بهم یه اشاره ی کوچیک کرد. نزدیکش شدم . سرشو آورد دم گوشمو آروم، جوری که مژگان نفهمه؛ گفت: دوستش داری؟
گفتم : خیلی زیاد، چطور مگه؟
گفت: الان بهش بگو! مشتری که نیست، منم اون پشت خودمو میزنم به نشنیدن، این مژگان خانوم شما امروز خیلی رو کوکه، هرچی بهش بگی، اونم میگه منم همینطور. حرفش تموم نشده بود که جفتمون زدیم زیر خنده.
سر میز موقع گاز زدن ساندویچ، آخر دلش تاب نیاورد.
بهم گفت: منکه نفهمیدم پشت سرم چی گفتید! ولی چشم بسته قبول. منم همینطور
یه تیکه سوسیس پرید تو گلوم. شروع کردم به سرفه. عباس آقا تا صدای سرفه مو شنید از اون پشت داد زد: مبارکه مبارکه
بعد سه تایی خندیدم ...
تمام شهر "هم همینطور". :)
--------
✍️حمید جدیدی
پ.ن:
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
ای جانم چه رمانتیک...اقا منم دلم عشق و عاشقی خواست
ایشالله شما هم با همون مخاطب خاصتون که براش پست میزارید ولی نمیخونه عشق و عاشقی رو رقم بزنید خانم دکتر
خیلی قشنگ بود
آفرین
چسبید
ولی یهو دلم فلافل خواست با یه مخاطب خاص...
الهی


پس تا هوسش هست برید باهاش فلافل بخورید جای منم خالی کنید چون یه نفرم بدون مخاطب خاص
وای چ متن قشنگی
چه عاشقانه جذابی.
دوس دارم بشینم همه وبتون رو بخونم .
ممنون که دعوتم کردید اینجا و ببخشید دیر اومدم
سلامممم
خیلی خیلی خوش اومدی
لطف داری
لینکت میکنم همیشه بیای ها
من با مخاطب خاص تاحالا فلافل نخوردم
مخاطب خاص داشته باش، زندگی کوتاهه و زودگذر... حیف لحظه هاست که بی عشق سپری بشه
ایشالله بخوری باهاش

والا فعلا که هیچ مخاطب خاصی نیست مخاطب عامم نداریم
بله واقعا حیف
چه عاشقانه های ناب و نادری. دیگه باید تو قصه ها دنبالش باشیم.
من و همسرم میریم اینجور جاها ولی مثل هم سفارش نمیدیم. هر کس غذای مورد علاقه شو سفارش میده بعد میذاریم وسط که هر دو تامون ازش بخوریم.
ما حتی موسیقی های مورد علاقه مون اغلب مشترکه ولی بعضی جاها که متفاوته اون صبر میکنه تا من لذتشو ببرم و موقع موسیقی مورد علاقه اون من صبر میکنم تا اون بشنوه و لذت ببره.
به نظرم عاشق بودن و دوست داشتن لزوما نباید مثل هم بودن ها باشه. اتفاقا تفاوتهای آدمهاست که اونها رو جذب هم میکنه. و بعد اندیشه ها و ایده های متفاوت هر فرد وقتی کنار هم قرار میگیرن متعادل میشن. زن از مرد چیزهایی یاد میگیره و مرد هم از زن.
صد البته که اینطوره
منتها این دوران قبل از ازدواجه، اونوقتا که دلت هی قنج میره براش