آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی
آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی

شعر دیگری از فروغ


بازهم قلبی به پایم افتاد
بازهم چشمی به رویم خیره شد
بازهم در گیر و دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
بازهم از چشمه لبهای من
تشنه ای سیراب شد،سیراب شد
بازهم در بستر آغوش من
رهوری درخواب شد،درخواب شد
بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در او
عاشقی دیوانه میخواهم که زود
بگذرد از جاه و مال و آبرو
اوشراب بوسه میخواهد ز من
من چه گویم قلب پرامید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را
من صفای عشق میخواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را
او تنی میخواهد از من آتشین
تابسوزاند در او تشویش را
او به من می گوید ا‌ی آغوش گرم
مست نازم کن،که من دیوانه ام
من به او می گویم ای آشنا
بگذر از من،من ترا بیگانه ام
آه از این دل،آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا،کس به آوازش نخواند


فروغ فرخزاد

نظرات 2 + ارسال نظر
khatere hastam جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 13:56 http://mahkoomin.blogsky.com

وایییییییی فرهاد چه کردی با من خراب امروززززززززز؟؟؟ حالم اصلا خوش نیست و این شعر فروغغغغغ دیوانه ترم کرددددد آخ که دلم چقدر گرفتهههه... فوق العاده بود فوق العاذه و وصف الحال

قربانت عزیزم. من خودمم حالی به حولی شدم بسی . قابلتو نداشت

:) پنج‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 20:58

لایک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد