آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی
آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی

خدایا بابت همه ناشکری هام عذر میخام ..........


گنجشک با خدا قهر بود…….

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .

 فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند

 و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:

می آید ؛

 من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد...
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

 فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت

و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت :

 لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی.

این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟

 و سنگینی بغضی راه کلامش را بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت.

 فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت:

ماری در راه لانه ات بود.

باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.

 آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.!!!!!!!!
خدا گفت:

و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!

 اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد …

نظرات 3 + ارسال نظر
khatere hastam چهارشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 23:58 http://mahkoomin.blogsky.com

بله در هر شری خیری نهفته فقط ما آدم ها عجولیم و بی طاقت..
خوشحالم که به این مهم پی بردی مطمئنا حال و احوالت بهتر خواهد شد مراقب خودت باش فرهاد نازنینم

مرسی دوست گلم
فدای مهربونیات

بوسه ی زندگی پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:43 http://kisslife.blogsky.com

:) پنج‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 21:10

عالیییییییییی بود
کی گفته عشق فقط رو زمینه.خالق عشق لایق عشقه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد