آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی
آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی

اشعارعربی مترجم به فارسی

اشعارعربی مترجم به فارسی

یا رب العالمینای خدای تمام آدمیان
صلی على طه الامین
بر اهل طه صلوات و امین بفرست
فی کل وقت و حین
اکنون و در تمام ساعات
املاء قلبی بالیقین
قلب من را سرشار از باور و یقین بگردان
ثبتنی على هذا الدین
کاری کن که من تا ابد بر این دین باقی بمانم
اغفرلی و المسلمین
گناهان من و تمام مسلمانان جهان را ببخش
شعراز:سامی یوسف
تهیه وتنظیم:محمد


****************************
إنّ لله عـبـاداً فـطـنـا طلقوا الدنیا و خافـوا الفتنا

نظروا فیها فلما علمـوا أنها لیست لحــی وطــنا

جعلوها لجّةً و اتخـذوا صالـح الأعمال فیها سفنا
خداوند بندگان زیرکی دارد که دنیا را طلاق داده و از فتنه‌های آن ترسیدند.

در آن اندیشیدند تا زمانی که فهمیدند دنیا محل ماندگاری هیچ زنده‌ای نیست.

دنیا را همانند دریایی فرض کردند و اعمال شایسته را کشتی
نجات قرار دادند
از اشعار امام شافعی


RE: اشعارعربی مترجم به فارسی

دوستم داشته باش  
احبینی بلا عـقـد
بدون هیچ ترسی من را دوست داشته باش 
وضیعی فی خطوط یدی
و در لابه لای خطهایی که در کف دستان من وجود دارد ناپدید شو 
احبینی لاِسبوع لِایام لِساعات
من را برای یک هفته , برای چند روز و حتی برای یک ساعت دوست بدار
فلست انا الذی یهتم بالابد
زیرا من آن کسی نیستم که به ابدیت ایمان داشته باشم
احبینی احبینی
دوستم داشته باش , دوستم داشته باش
تعالى واسقطی مطرا على عطشی وصحرائى
بیا و همچون قطره های باران بر تشنگی و خشکی که درمن وجود دارد ببار
وذوبی فی فمی کالشمع وانعجبی باجزائی
و همچون شمع دربین لبهایم بسوز و با روح من یکی شو
احبینی احبینی
دوستم داشته باش , دوستم داشته باش
احبینی بطهری او بأخطائى
من را همراه با پاکی و گناهی که دارم دوست داشته باش
احبینی وغطینی ایا سقفا من الازهار
دوستم داشته باش و با تن پوشی از گلها من را بپوشان
یا غابات حنائى
ای تویی که همچون جنگلی از مهربانی ومحبت هستی
انا رجلا بلا قدرا
من آن مردی می باشم که هیچ سرنوشتی ندارم
فکونی انتی لی قدری
تو سرنوشت و هدف من باش
احبینی احبینی
دوستم داشته باش , دوستم داشته باش
احبینی ولا تـتـسائلی کیف
بدون آنکه بپرسی چگونه و چطور, دوستم داشته باش
ولا تـتـلعثـمی خجلا
و نگذار شرم و خجالتی که در تو می باشد باعث درنگ تو شود
ولا تـتـساقطی خوفا
و نگذار که ترس در وجود تو رخنه پیدا کند
کونی البحر والمیناء
همچون دریای من و بندرگاهی برای من باش
کونی الارض والمنفى
همچون سرزمینی برای راحتی من و تبعید گاهی برای من باش
کونی الصحوة والأعصار
همچون نسیم و طوفانی برای من باش
کونی اللـیـن والعنفـى
همچون نرمی و به سان خشونتی برای من باش
أحبینی أحبینی
دوستم داشته باش , دوستم داشته باش
معـذبتی وذوبی فی الهواء مثلی کما شـئـتی
همانند من درعشق بسوز و با تمام وجود عاشق من شو
أحبینی بعیدا عن بلاد القهر والکبت
من را به دور از سرزمین ترس و رنج دوست داشته باش
أحبینی أحبینی
دوستم داشته باش , دوست داشته باش
خواننده عراقی:کاظم الساهر
شعر از:نزار قبانی

تهیه وتنظیم:محمد
ترجمه:هلینا


RE: اشعارعربی مترجم به فارسی -


هل عندک شک

آیا شک داری
هل عـنـدک شـک أنـک أهم وأغـلى امرأة فی الـدنیا
آیا به حرفم شک می کنی وقتی می گویم که تو مهمترین و باارزش ترین زن دنیا هستی
هل عندک شک
آیا به این شک داری
هل عندک شـک أن دخـولـک فی قـلـبی
آیا به این شک داری که ورود تو به قلب من
هو أعظم یوم بالتاریخ وأجمل خبر فی الدنیا
باشکوه ترین روز و بهترین خبر در تاریخ تمام جهان بود
هل عـنـدک شـک أنـک عمـری وحیـاتی
آیا به این شک داری که تو وجود وتمام زندگی من هستی
وبأنی من عـیـنـیک سرقت النار
و من از چشمان تو آتش عشق را دزدیدم
وقـمت بأخـطـر ثـوراتی
و حاضر شدم که برای به دست آوردنت خطرناک ترین کارها را انجام بدهم
أیـتها الـوردة والـریحانة والیاقـوتة والسلطانة والشعبیة والشرعـیة بین جمیع الملکات
ا
ی گل وبوی خوش و یاقوت و ملکه و قانون زندگی و خوبی در بین تمام ملکه های جهان
یا قمرًَا یطلع کل مساءٍ من نافـذة الکلــمات
ای ماه من که هر غروب از لابه لای کلمه هایم متولد می شوی
یا آخر وطن أولـد فیه وأدفـن فیه وأنـشر فیه کـتاباتی
تو آخرین سرزمینی هستی که من قبرم را در آنجا بنا خواهم کرد و در آنجا مدفون خواهم شد و تمام کتاب های عشقم را در آنجا منتشر خواهم کرد
غالـیـتی أنتی غالـیـتی
تو تنها خواستنی من هستی
لا أدری کیف رمانی الـموج على قدمـیـکِ
نمی دانم که چگونه توسط امواج دریا بر روی قدمهای تو افتادم
لا أدری کـیف مشـیـتی إلی
نمی دانم چگونه به سمت من آمدی
وکـیف مشـیـت إلـیـک
و چگونه به تو نزدیک شدم
دافـئـة أنتی کـَ ـلـیـلة حب
تو همچون شبهای عاشقانه گرم و پر حرارت هستی
من یوم طرقت الباب علی ابتـدأ العمر
ا
ز روزیکه بر در خانه ام کوبیدی من دوباره متولد شدم
کم صار رقـیـقًا قلبـی حین تعلم بین یدیک
هنگامیکه در بین دستان تو بودم قلبم پراحساس ترین کلمه ها را آموخت
کم کان کبـیرًا حظی حین عـثرت یا عمری علیک
چه قدر من خوشبخت بودم که توانستم تو را به دست بیاورم
یا نارًا تحـتاج کــیانی
تو آتش عشقی هستی که وجود من به آن احتیاج دارم
یا فـرحًا یطرد أحزانی
توشادی من هستی که باعث فراموشی تمامی غم ها می گردد
یا جسد یقطع مثل الســیف ویضرب مثل البرکان
تو آن وجودی هستی که من را همچون شمشیر قطعه قطعه می کند و همچون آتشـفشان باعث شعله ورشدن احساساتم می گردد
یا وجـهًا یعـبق مثل حقـول الورد

صورت تو همچون گلزاری من را از بوی خوش گلها سرمست می کند
ویرکض نحـوی کحصان
وهمچون اسب سفید بالداری به طرف من می آید
قـــــــولی قـــــولی لی
بـــگو به من بــــــگو
کیف سأنـقــذ نفـسی من أشـواقی وأحزانی
چگونه می توانم خود را ازاشتیاق و عذاب این عشق نجات بدهم
قولی لی ماذا أفعــل فیکی أنا فی حالة إدمان
به من بگو چه کاری می توانم برای دور شدن از تو انجام بدهم در حالیکه من به این عشق اعتیاد پیدا کردم
قولی لی ما الحــل
به من بگو چاره کارچیست
فأشـواقی وصلت لحـدود الهــذیان
اشتیاق و هیجان من به این عشق به مرز دیوانگی و هذیان رسیده است
قاتلتـی ترقـص حافــیة القـدمیـن بمدخل شـریانی
قاتل احساساتم پابرهنه در بین رگهایم به رقص در می آید
من أین أتـیـت وکیف أتـیـت و
تو ازکجا و چطور به سراغ من آمدی
کـیف عصـفـت بوجدانی
و چگونه هستی من را نابود کردی
********************
خواننده کاظم ساهر (عراق)ترجمه : هلناورضا
تهیه وتنظیم: محمد...
شاعرنزار قبانی


RE: اشعارعربی مترجم به فارسی - Sami

  ان العمر کله صفا
تمام عمرمان همراه با سعادت و خوشبختی بود
کنا سوا لیل وسهر
شبها را با همدیگر سپری می کردیم و تا صبح بیداری می کشیدیم
والنور عم یمشی حفا
و روشنایی پابرهنه در بین ما راه می رفت
ویفارق غصون الشجر
و از شاخه درختان جدا می شد
انت وانا ونسمة جفا
من و تو و نسیم بی رحمی
هبت علی الحلم انکسر
نسیم بی رحمی بر رویا وزید و خوابمان را در هم کوبید
عندی اللیل انطفا
شب برای من خاموش شد
وین القمر مافی قمر
ماه شبانه کجاست دیگر هیچ ماهی وجود ندارد
یا الشوق یاحرام الغفا
ای دلتنگی, دیگر خوابیدن همانند یک گناه کبیره است
یامرخص دموع البشر
ای کسیکه باعث بی ارزش شدن اشکهای انسان ها گشته ای
یا حب لمحة واختفا
ای عشقی که به یکباره ناپدید شدی
ماعد شفتله اثر
و دیگر هیچ اثری از آن عشق ندیدم
یابرد عم یلغی الدفا
ای سرمایی که باعث نابودی گرما می گردی
یادموع عم تمحی الصور
ای اشکهایی که با ریختن بر روی عکسها آنها را خراب می کنی
حکمة وماکنا نعرفها
حکمتی بود که ما آن را نمی دانستیم
ان القدر هو القدر
اینکه روزگار همان روزگار است
شو صار یادرب الهوا
ای راه عشق به من بگو چه شد
یا زارع بقلبی التعب
ای کسیکه خستگی را در قلبم می کاری
مش مهم ما عدنا سوا
مهم نیست که ما با همدیگر نباشیم
ولامهم غلب علی السبب
و دیگر دلیل جدایی ما نیز مهم نیست
المهم من بعد الغنا
مهمترین چیز تنها این است که بعد از ترانه
ننسی العذاب اللی مرق
تمام درد و رنجی که کشیدیم را فراموش کنیم
بعدک یاقلبی اللی احترق
هنوز ای دل سوخته من
مغروم حرقه من اللهب
ای دل شکست خورده که شعله های عشق باعث سوختـنـت شد
من وقتنا الکون ابتدا
جهان از وقتی آغاز شد که ما به همدیگر رسیدیم
کانوا اتنین بهالدنیی
زمانی که دو نفر در این دنیا بودند
وماکان فی غیرهم حدا
و غیر ازآنان هیچ کس دیگری در دنیا نبود
ولاینطفی الحب الهنی
و عشق خوشبخـتـشان هیچ وقت خاموش نمی شود
قلبهم علی الشوق اهتدا
و قلبهایشان به سوی شور و شوق رهسپار شد
صارت سنین تسرق سنین
سالها باعث از بین رفتن سالهای دیگر شدند
وصار یوسع هالمدا
و باعث طولانی شدن زمان جدایی ما شد
والبعد یکبر بالدنی
و فاصله دوری و جدایی ما در این دنیا بیشتر و بیشتر می شود
والیوم صرنا ع الهدی
و امروز ما خوشبخت شدیم
نحرق حیاة مزینین
و مشغول ساختن زندگی زیبایی هستیم
ما ضل بالوردی ندا
و دیگر هیچ شبنمی در هیچ گلی باقی نماند
ولافی غصن عم ینحنی
و دیگر هیچ شاخه درختی خمیده نمی شود
وباید وحدی ماعدا
و من به تنهایی دربین دستانم
احلام عمری الولدانین
رویاهای زندگیم متولد می شوند
لاصوت حتی ولا صدا
نه دیگر صدایی هست و نه فریادی
ینده ویسأل شو بنی
که صدا بزند و بپرسد چه چیزی در حال ساخته شدن است

دینا حایک """"لبنان


RE: اشعار عربی با ترجمه ی فارسی

بــدونـک
والـلـه ما یسوى أعـیـش الـدنیـا دونـک
به خدا سوگند که من نمی توانم بدون تو در این دنیا زندگی کنم
لا ولا تسـوى حیـاتی بهـالـوجود
و وجود من نیز در این دنیا بدون تو هیچ ارزشی ندارد
دامک إنت الـلی رحـلـت وکـیف
و تا زمانیکه تو هجرت کرده ای من چگونه
باصبر على الـبعاد وکـیف بـنـثـر ها لـورود
چگونه می توانم این دوری تو را تحمل کنم و چگونه این گلها را بدون تو پرپر کنم
ما وعـدت إنـک تـقـا سمـنی المحبـة
مگر این تو نبودی که با من پیمان بستی که در مهربانی با من سهیم باشی
وتـبـقى لی حب ولـدروبی دلـیـل
و عشق من باقی بمانی و بهانه ای برای راه زندگی من باشی
بس حسـافة الـبعـد کان أقـرب وأرحم
ولیکن افسوس که جدایی برای تو آسان تر و دلپذیرتر بود
حسبی الله وحده ونعم الوکیل
روح أنا راضی بغـیـابک یا حیاتی
وجود من به این دوری قانع می باشد ای هستی من
هـذی قسمة لی وهـذی لی نصیب
این سهم من از روزگار و تقدیر من می باشد
کنت شمعة تطـوی وتشـرق حیاتی
تو همچون شمعی بودی که باعث طلوع عشق در زندگیم گشتی
إنطـفـیـت ورحت فی وقت المغـیـب
ولیکن خاموش شدی و به دوردستها سفر کردی


خواننده اماراتی :حسین الجسمی


اشعار عربی با ترجمه ی فارسی - شیب الجزیر -

إنی خیرتک فاختاری
من فرصت انتخاب کردن را به تو دادم , پس انتخاب کن
ما بین الموت على صدری
بین مرگ در آغوش من
او فوق دفاتر اشعاری
یا مرگ بر روی دفترهایی که در آن شعرهایم را می سرودم
ا
ختاری الحب اواللا حب
انتخاب کن , زندگی همراه با عشق یا زندگی بدون عشق
فجبن الا تختاری
که عدم انتخاب تو دلیلی بر هراس تو می باشد
لا توجد منطقة وسطى
هیچ حد میانی وجود دارد
ما بین الجنة والنار
بین بهشت و آتش دوزخ
ارمی اوراقک کاملة
تمام کاغذهایت را بر زمین بکوبان
وسأرضى عن أی قراری
و من به هر تصمیمی که تو بگیری قانع خواهم بود
قولی , انفعلی , انفجری
حرفی بزن , واکنشی نشان بده , طغیان کن
لا تقفی مثل المسمار
همچون میخی که در اعماق زمین فرو رفته است نایست
لا یمکن أن ابقى ابدا
هرگز امکان ندارد که من
کالقشة تحت الأمطاری
همچون گیاهی ناچیز در زیر قطره های باران باقی بمانم
مرهقة ها أنت وخائفة
تو پریشان هستی و وجودت را ترس فرا گرفته است
وطویل جدا مشـواری
درحالیکه مسیر من بسیار طولانی می باشد
غوصی فی البحر أو ابتعدی 
یا در اعماق دریا فرو برو و یا اینکه منصرف و دور شو
لا بحر من غیر دواری
هیچ دریایی بدون آشفتگی و سرگیجگی وجود ندارد
الحب مواجهة کبرى
عشق , رویا رویی عظیمی است
إبحار ضد التیاری
و همچون حرکت برخلاف جریان دریا می باشد
صیب وعذاب ودموع
سرشار از سختی و درد و رنج و اشک است
ورحیل بین الأقماری
همچون هجرتی در آسمان و در بین ستارگان است
یقتلنی جبنکِ
ترس تو در حال نابود کردن من می باشد
تتسلى من خلف ستار
هر از چند گاه , نگاه دزدانه ای از پشت پرده می اندازی
إنی لا اؤمن فی حب 
من به آن عشقی ایمان ندارم که
لا یحمل نزف الثوار
که همراه با خروشیدن یاغیان نباشد
لا یضرب مثل الإعصار
و همچون طوفانی همه جا را در هم نکوبد
لا یکسر کل الأسوار
و همه چیزها را درهم نشکند
آه لو حبکِ یبلعنی مثل الإعصار
آه که ای کاش عشق تو , همچون گردبادی من را در خود فرو می برد
إنی خیرتک فاختاری
و من قدرت انتخاب را به تو دادم , پس برگزین

نظرات 1 + ارسال نظر
عاطفه شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 19:16

عالی بود. مرسی. عربیش خیلی زیباست....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد