آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی
آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی

گمگشته دل

سیری در زندگانی واندیشه حضرت شیخ عبدالقادر گیلانی (رض)

گمگشته دل

 

                       بسم الله الرحمن الرحیم 

 گلستانـی که خواننـد آستـان غوث گیلانـش

                زده فیض مقـدس خیمه درصحن خیـابـانـش

 مطاف شیـر مردان طریقت کعبــه ی کویـش

                            ســر گردن فـرازان حقیقت گوی میـــدانش

غلام کمترینش را لقب شد خواجـه ی احرار

                         به قطب العارفین مشهورشدطفل دبستانش

هـزاران شمس تبـریـزی خراب باده عشقش

                          هزاران پیــرجامــی جرعه نوش بزم عرفانش

شهنشاهان طفیل وتاجداران طوق درگـردن

                           خــداونــدان اسیــر وشهـریاران بند فرمانش

(رضا) را همتی ای باز لاهوت آشیان یعنـی

                         بیفکن استخوانی و سگ درگاه خود خوانش

 

حضرت عبدالقادر گیلانی در سال470 هجری قمری درسرزمین گیلان واقع در شمال ایران از پدر ومادری متدین  متولد شد.پدرش سید موسی جنگی دوزفرزندسیدابی عبدالله گیلانی ازسادات حسنی ومادرش فاطمه دخترسیدابوعبدالله صومعی ازسادات حسینی بودند.شیخ عبدالقادر علوم مقدماتی را نزد ابو ذکریای تبریزی فرا گرفت و در سال 488 ه. ق وطن خود را به قصد بغداد ترک کرد.

ایشان در شهر بغداد نزد اساتید مسلم از جمله ابوبکر محمد بن احمد ابوطالب بن یوسف علوم زمان را فرا گرفت و سپس به حلقه شاگردی علی بن ابی سعد مخزومی عارف بزرگ پیوست و به تکمیل معلومات پرداخت. پس از چندی در مدرسه مخزومیِ،جانشین استاد گردید و به وعظ و ارشاد پرداخت..دیری نگذشت که آوازه زهد و تقوایش به همه جا رسید. مردم از همه نقــاط به زیارتـــش می شتافتند و نصایحـش را به جــان و دل می پذیرفتند . ایستادگی وی در ریاضت تن و خوار داشتن نفس ، به استواری کوه طعنه می زند. روزه چهل روزه می گرفت و سال ها تن به بستر نمی سپرد و راه خواب بر چشم می بست. طریقه ای را در تصوف بنیاد نهاد که به نام خود او یعنی قادریه معروف شد . 

 قادریه در نقاط مختلف ایران و برخی از ممالک دیگر از جمله هندوستان و ترکیه و برخی از کشورهای عربی رواج یافت و هنوز هم گروه هایی از عرفا به طریقه مزبور تعلق دارند . او علاوه بر مقام شامخی که در تصوف و عرفان داشت ، شاعری توانا ، حکیم ، فیلسوف و دانشمند بود و آثار متعددی به زبان های فارسی و عربی از خود به یادگار گذاشت. او مدرسه ای به نام «باب الارج » در سال 528 ه . ق در بغداد احداث نمود که در آن ده رشته از فقه و علوم تدریس می شد. (مدت ارشاد آن جناب 40 سال ومدت تدریس وفتوا 33 سال وعمر شریفش 90 سال ووفاتش بسال 561 ه.ق نوشته شده است)

حضرت شیخ عبدالقادر (قدس سره) در عصر خود انقلابی روحانی و تحولی فرهنگی در میان مسلمین پدید آورد و مردم را از توسل به عمال حکام جابر عباسی برحذر فرموده و گناهکاران را تشویق نمود تا در اعمال و رفتار خود تفکر کنند و به بارگاه ربوبی متوجه شوند و بازگردند تا در راه نیل به سعادت که همانا تزکیه نفس است، قدم گذارند.

او خود وحید دهر و فرید عصر بود و در راه تصفیه نفس و جلادادن سرّ استعداد ذاتی خود را نشان داد. فقیهی متفکر و محدثی منطقی بود و با غور و بررسی معانی لطیفه قرآن مجید به رموز کلام وحی دست یافت و آن را شفا و رحمت برای قلوب مسلمین شناخت. آن حضرت اوراد و اذکار مخصوصی را بر پایه مقام علمی خود و علوم شریفه ای که کسب کرده بود به گونه­ای پایه­ریزی نمود که خاصیت قرائت و تکرار آن به دل برسد لذا به مریدین توصیه فرمود که این رموز و اذکار را در اختیار نااهلان قرار ندهند. حضرت شیخ مریدین خود را وامیدارد که روان خود را از تصورات باطله فلاسفه یونانی و موهومات سفسطه­پردازان پاک گردانند و برای نیل به حکمت و اشراقات قلبیه به سیر سلوک شرعی روی آورند تا از طلسمات عالم ناسوت رهائی یابند.

حضرت شیخ عبدالقادر(رض)براساس این اعتقادکه؛درمورد(تبلیغ وارشاد)مسئولیت وتکلیف داردبه آن اشتغال می ورزید.درمجلسی فرموده است: پاک و بی عیب است خداوندی که درقلب واندیشه ام علاقه وشوق به ارشاد ونصیحت راقراردادوهمه اموردیگرم رادرمقابل آن کم اهمیت نمود.من داعی وواعظی بیش نیستم ودرمقابل دعوت وارشادم مزدی نمی خواهم،اجر وپاداشم را ازپروردگارم دریافت نموده ومی نمایم.من به دنبال درهم ودینار نیستم.بنده وگردن کج دنیا وآخرت هم نمی باشم؛فقط ازخالق یکتایم پیروی واطاعت می کنم؛ای مردم خوشحالی من درسعادت ورستگاری شما وغم واندوهم درگمراهی وشقاوت شما خواهد بود.

اشتغال وعلاقه اوبه امر وعظ وارشادوتربیت سبب بی توجهی وغفلتش ازتدریس وترویج علم وسنت وعقائدصحیحه ومبارزه با اهل بدعت وانحراف نمی گردید.

امام عبدالقادر گیلانی (رض) اهمیت وعلاقه فراوانی به کار تدریس نشان می داد وخود دانشمندوعالمی آگاه به علوم گوناگون بود.راجع به ایشان گفته اند:در مسائل مربوط به سیزده علم اهل نظر و رای بوده است؛ در مدرسه ومحضرشان علومی همچون تفسیرقرآن،حدیث،فقه مذاهب،اصول الفقه،صرف ونحوو...تدریس می گردید.خودایشان بعدازظهرهاباقرائات سبعه قرآن راتلاوت می فرمود.

درمذهب امام شافعی وامام احمدبن حنبل فتوی می داد.علمای عراق بانظرصائب  ودقیق ایشان درمسائل فقهی باتقدیر واحترام برخوردمی نمودند. (طبقات الکبری – شعرانی )

درقرن پنجم هجری تصوف وطریقت داشتند درمسیری گام می نهادند که درآینده ممکن بودبه انحراف وجدائیشان ازشریعت،بیانجامدوخودرابصورت تشکل ومسلکی که جزدرظاهرهیچگونه رابطه ای بادین نداشته باشنددر آورند.

انحراف وبیراهه رفتن های برخی از اهل تصوف وادعاهای پوچی از قبیل رسیدن به حقیقت و نهایت، نهایتی که در آن فرائض وتکالیف دینی برچیده می شوند گسترش یافته بود.

امام عبدالقادر گیلانی ازجمله سرسخت ترین مخالفین این عقاید، وکوشاترین تلاشگران درجهت هماهنگی وتسلیم طریقت درمقابل شریعت بوداواطاعت وپیروی ازقرآن وسنت وحاکمیت بخشیدن آنها رادرهمه شئون زندگی اساس همه امور می دانست.

اوباتوجه به شخصیت توانا واخلاق وتقوای خویش موفق گردید،ازرفتن طریقت به سوی انحراف جلوگیری نماید وآن رادرمسیر صحیح واولیه خود قرار دهد.

امام عبدالقادر با تآسی از تمامی مصلحان و در راس تمامی آنها  انبیای الهی،  حاکمان خودکامه را مورد انتقاد دلسوزانه و دردمندانه و گاهی تهاجم غیرتمندانه  قرار می داد. و با توجه به محبوبیت بسیارش در میان مردم و اخلاص و خیر خواهیش حاکمان توان رویارویی با ایشان را نداشتند.ابن کثیر دمشقی صاحب تاریخ الکامل می گوید:امام عبدالقادر هیچگاه از اندرز حکیمانه و انتقاد غیرتمندانه حاکمان و قاضیان  غفلت نمی ورزید و  به سختی سلوک سرسپردگان سلاطین را مورد مذمت قرار می داد. و آنها را به صراط مستقیم دین خداوند فرا می خواند.

صاحب کتاب قلائد الجواهر نقل می نماید: هنگامی که المقتضی لامر الله خلیفه عباسی  مقام قاضی القضاتی بغداد را به آدم بی کفایتی مانند ابوالوفا یحیی بن سعید سپرد ، حضرت عبدالقادر در نماز جمعه ای که خلیفه نیز در آن حضور داشت ، خطاب به او گفت:  ای خلیفه ! تو که آدم بی کفایت و نا مقبولی را  به مقام قضاوت و رسیدگی به مظالم مردم گماشته ای در فردای قیامت  وبه هنگام حضور در محضر حضرت حق و بررسی  نامه اعمالت چه جوابی برای گفتن خواهی داشت.؟  خلیفه از سخنان صادقانه و خیر خواهانه و در عین حال غیرتمندانه امام عبدالقادر منفعل گردید و فردای همان روز دستور عزل قاضی القضات را صادر نمود.(قلائد الجواهر ص8)

سفارش های غوث گیلانی به یکی از فرزندانش:

 ای فرزند تو را سفارش می کنم به تقوی و فرمانبرداری خداوند و ملازمت شرع و حفظ حدود آن. بدان ای فرزندم خداوند ما و تو همه ی مسلمین را موفق بدارد که راه ما بر کتاب قرآن و سنت پیامبر و سعه ی صدور و بخشندگی و خود داری از ظلم و تحمل رنج و چشم پوشی از لغزش های برادران استوار است. فرزندم تو را سفارش می کنم به فقر، و آن عبارت است از حفظ احترام مشایخ و برخورد خوب با برادران و نصیحت کوچکتران و بزرگتران و ترک دشمنی، نه ترک امور دین.

پس بدان ای فرزندم  خداوند ما و تو وهمه مسلمانان را موفق بدارد که حقیقت فقر این است که پیش امثال خودت اظهار فقر ننمائی و حقیقت بی نیازی آن است که نزد امثال خودت اظهار بی نیازی نکنی و تصوف حال است با قیل و قال به دست نیامده.هر گاه فقیر را دیدی با وی از در علم وارد مشو، بلکه با مدارا شروع کن، چون علم او را به وحشت می اندازد ولی مدارا مانوس می کند.

و بدان ای فرزندم خداوند ما وتو و همه ی مسلمین را موفق بدارد که تصوف بر هشت خصلت بنا شده: اولش بخشندگی است دوم رضایت ، سوم صبر، چهارم رایزنی،پنجم غربت، ششم پشمینه پوشی، هفتم سیاحت و هشتم فقر می باشد.

بخشندگی صفت پیغمبر خدا ابراهیم است. رضا از پیغمبر خدا اسحق، شکیبایی  ازپیغمبر خدا ایوب، رایزنی ازپیغمبر خدا زکریا، پشمینه پوشی ازپیغمبر خدا یحیی، جهانگردی ازپیغمبر خدا عیسی، وفقر از سرور وشفیع ما محمدصلی الله علیه وسلم است.

فرزندم تو را سفارش می کنم که درمصاحبت با توانگران ، عزت نفس از خود نشان ده ودربرابر فقرا فروتن باش وبرشماست اخلاص ؛ وآن هم فراموشی دیدار مردم وادامه ی ارتباط  با خالق است. ودرکارها خدا را متهم مکن.درهمه ی احوال از خداوند التماس کن وخواسته هایت را به امید کسی که میان تو واو دوستی وصداقت برقرار است گسترش نده.لازم است از سه طریق بخدمت فقرا قیام کنی: اول با تواضع وفروتنی ، دوم با خوشرفتاری ، سوم با بخشش وگذشت.

نفس خود را بمیران تا زنده شوی .نزدیکترین خلق به خدا آنهایی هستند که خوش خلق باشند.

بهترین کار خودداری از کاری است که مورد رضای خدا نباشد برشماست که فقرا را به مدارا وشکیبایی تشویق نمایی چون فقیر جز به وسیله خدا بی نیاز نمی شود.

شیخ عبدالقادردراصول پیرو ابی الحسن اشعری ودرفروع تابع شافعی و احمدحنبل است. آرامگاهش درباب الشیخ بغدادمزاراهل دل است.

امام عبدالقادر با معرفت صحیح رسالت پیام آوران رهایی و طبیبان راستین بیماری های بشری به خوبی می دانست که تنها راه برای اصلاح جامعه و باز گردانیدن آن به مسیر درست خویش اصلاح عقیده و اخلاق مردم به ویژه عالمان و نخبگان است و محور این اصلاح "توحید" و "تقواست" که جز از طریق تعلیم و تربیت ممکن نیست.

در فتح الربانی (در مجالس سخنرانی ونصیحت مریدان )می فرماید:

هر گاه که بنده خدا را شناخت ، اتکاء والتجاء به خلق از قلبش رخت بر می بندد وهمچنانکه برگهای خشک از درخت می ریزد ، حس مردم پرستی از دل وجان او کنده می شود ، باطنش از دیدار خلق کور، وازشنیدن گفتارشان کر می گردد.هروقت نفسش به مقام مطمئنه رسید ، به تمامی به خدا تسلیم می شود ، به سوی او متوجه می گردد واز آنچه نزد اوست بهره مند وکامیاب شده ، ودنیا نیز بجهت مصالحش بدو روی می آورد.

تویی که به خویشتن ، به مردم به پول و سرمایه به معامله و سلطان و حاکم و دیگر چیزها توکل نموده ای بدان که همه آنها به راستی خدای تو شده اند.! زیرا هر چیزی که از آن می هراسی بدان امید می بندی و نفع و زیان خویش را از آن می طلبی و متوجه نیستی که آنها وسیله اراده خداوند هستند،برای تو به صورت خدا در می آیند.

ای کسانی که انسان ها و اشیاء را خدای خویش نموده اید!  ای بندگان حلقه به گوش بت ثروت و بت حکومت!  بدانید که آنها میان شما  و خدای واحد دیوار استواری را ایجاد کرده اند. هرکس تصور کند نفع و زیانش در دست غیر خداوند است به راستی بنده خداوند نیست بلکه عبد همان چیزی است که  نفع و ضررخود را  از او می طلبد.

ودر جلاء الخاطر می فرماید:

وقتی مرید مبتلی ومورد امتحان قرار گرفت به استادی محتاج است که طبیب بلای او باشد وبا جرعه های صبر وشکر او را مداوا کند. او را به اخذ پیروی وترک چیزی امر کند ، او را به ترک نفس خویش وترک خواهش های آن فرمان دهد. وهرکه درخدمت وملازمت شیخ استادش صداقت ورزید ، زود یا دیر خداوند او را بهره مند فرماید.

فرزند ! اگر خداوند زیان یا بلایی را بر تو وارد کند جز خود او کسی قادر به رفع آن نخواهد بود ! پس چرا به ناتوانی همچون خود می گویی: درد مرا دوا و یا خسارت مرا جبران کن!؟. هرگاه بیماری یا آزاری از دیگران برتو رسید و باعث از دست دادن ثروت و حرمت و مال و نام و نشانت گردید، بجز خداوند کسی نمی تواند آن را جبران نماید... از اعماق قلب  یقین پیدا کن که مشکل گشا (وفریادرسی ) جز خداوندوجود ندارد و تنها اوست که می تواند مشکلات شما را بر طرف فرماید. عاقل باشید وانسان و اسباب را با خدا شریک نکنید و تنها یک خدا را برای خود انتخاب کنید نه خدایان متعددی را .

در ارادت خود زهد داشته باش ودرسخن با مردم نیز ورع را رعایت کن ، با خلق نشست وبرخاست کمتر کن وکمتر انس بگیر ، وقتی تمام این شرایط را رعایت نمودی آنگاه قلبت با خدا همراز شود وبا او انس یابی وذکر او بر قلبت خیمه زندتو به یاد او واو به یاد تو خواهد بود وقلب تو مجذوب او گردد ، سایر جوارحت نیز به طرف او میل کنند...

ای فقرا ، ای گرسنه ها ، ای تشنه ها  و ای نیازمندان ! به غیراز خالق حقیقی به کسی و چیزی پناه نبرید و جز او را فریادرس ندانید..... خداوند شما را با فرستادن بلا مبتلا می نماید و می آزماید تا ببیند چگونه عمل می کنید؟ آیا به بارگاه با عظمتش روی می آورید یا که به سرای بنده ای  ناتوان رهسپار می شوید.؟

حضرت غوث گیلانی آثار گرانبهایی در مواعظ ونصایح داردکه مشهورترین آنها از این قرار است :

1- الغنیه لطالبی طریق الحق

2-الفتح الربانی (62 موعظه که بین سالهای 545و 546 نوشته)

3-فتوح الغیب(78موعظه) در پاره ای موضوعات که فرزندش شیخ عبدالرزاق بعد از وی گردآوری نموده، و نسبنامه ی پدرش را به آن ضمیمه کرده است.

4-حزب بشائر الخیرات، در دعا و اوراد

5-جلال الظاهر (مجموعه ای از مواعظ)

6-المواهب الرحمانیه و الفتوح الربانیه، در مراتب اخلاق پسندیده و مقامات عرفانی.

7-یواقیت الحکم.

8-الفیوضات الربانیه (مجموعه ای از مناجات)

تالیفات یاد شده گواهان عادلی بر رسوخ عقیده و صفای باطن و اخلاص وی در دین حنیف و شناسائی خداست و هم چنین دلائلی بر فصاحتش در وعظ و ارشاد خلق می باشد.

(تاریخ تصوف درکردستان نوشته محمد رئوف توکلی)

کرامات:

از آن حضرت کرامات وخوارق عادات بسیار زیادی نقل شده است امادر این مقاله بیشتر دربارة پایة علمی و فقهی حضرت غوث سخن رفته فلذا از نقل کرامات خودداری می کنم وتنها به یک مورد بسنده می کنم : درمورد مسافرتش به بغداد وحوادثی که درطول راه برایش اتفاق افتاده است حکایات جالبی نقل می کنند از جمله این حکایت از زبان خود شیخ منقول است:

من از همان دوران کودکی به صدق و راستگویی تربیت شدم، باری برای طلب علم و دانش از مکه مکرمه عازم بغداد شدم،مادرم به من چهل دینار داد تا خرج راه و سفرم نمایم و از من تعهد گرفت که راستگویی را همیشه پیشه بگیرم، همین که به سرزمین(همدان) رسیدیم، گروهی از دزدان جلوی ما را گرفتند، اجناس و وسایل کاروان را تصاحب نمودند، دزدی از کنارم گذشت و گفت: چه چیزی همراه داری؟ گفتم چهل دینار با خود همراه دارم. 

او فکر کرد که من دارم شوخی می کنم، مرا رها کرد، فرد دیگری آمد و پرسید: چه چیزی با خود همراه داری؟ من حقیقت را به او گفتم، او مراپیش رئیس دزدان برد. سرگروه دزدان از من پرسید: من حقیقت را کاملاً بازگوکردم او گفت چه چیزی تو را به راست گویی وادار نموده است؟ گفتم مادرم از من تعهد گرفته است که همیشه راست بگویم، ترسیدم که مبادا به عهد خویش خیانت کرده باشم !  ترس و وحشت تمام وجود رئیس دزدان را فرا گرفت همان وقت فریاد بر آورد و گریبان چاک نمود و گفت عجب ! تو می ترسی از این که مبادا پیمان مادر را بشکنی پس من چگونه نترسم که عهد خداوند را بشکنم؟ سپس دستور داد کلیه کالاهای کاروان را برگردانند. آنگاه به شیخ عبدالقادر گیلانی گفت: من دیگر به دست تو توبه می کنم،دزدان دیگر گفتند: شما در دزدی سر گروه ما بوده اید چه خوب است که امروز در توبه کردن هم سر گروه ما باشید ما همگی توبه می کنیم،بدین تر تیب به برکت صدق و راستگویی همگی توبه کردند.

حضرت شیخ عبدالقادر همانند بیشتر عرفای نامدار اشعار نغزی درعرفان دارد وتخلص شعری اش محیی  است.اینک چندغزل از غزلیات ایشان را برای تبرک دراینجا می آورم:

بی حجابانه در آ از در کاشانـه ی مـا

که کسی نیست بجزوردتودرخانه ی ما

گر بیایــی به ســر تربت ویرانه ی ما     

بینی ازخون جگر آب شده خانه ی ما

فتنه انگیزمشو کاکل مشکین مگشای   

تاب زنجیــر نـدارد دل دیوانـــه ی مــا

مـرغ باغ ملکوتیـــم در این دیـر خـراب     

می شود نور تجلای خدا دانه ی مـا

با احد در لحد تنگ بگوییم که دوست     

آشنایم توئی و غیر تو بیگانــه ی مــا

گرنکیر آیدوپرسدکه بگو رب توکیست    

گویم آنکس که ربوداین دل دیوانه ی ما

منکرنعره ی ماکوکه به ما عربده کرد    

تابه محشرشنودنعره ی مستانه ی مـا

شکرلله که نمردیم ورسیدیم به دوست    

آفرین بــاد بر این همت مــردانـه ی مـا

محیی برشمع تجلای جمالش می سوخت

دوست می گفت زهی همت مردانه ی ما

                              ******

عشق وبدنامی ودردوغم بماشدیارغار

تامحمد(ص)وارباشد عاشقان را چاریار

آرزوی یـار داری یــارمــی گویــد بیــــا

تاکنــــددلداری تودردل شبهــای تــار

گرتماشای جمال حق تعالـی بایـدت

درمیان عاشقان انداز خود را روز بـار

دردل شبهــا بگریم گویم آن دلــدار را

یا دلی ده یا دلی کز بیدلان بروی بیار

گررسم روزی بدوزخ قصه خودگویمش

تـــابگـــرید بـــرمــن بیچــــــاره زار زار

               تاقیامت محیی خواهدخوانداین ابیات را

                 خلق وعالم بپـای میروند هم پایــدار

                                    *******

 

ا

ای غبــار خاک کـویت سرمـه چشـم فــلک

ای به تو محتاجْ خلقِ هردو عالَم یک به یک

یا رسول الله تویی کـان ملاحت پـر کمـــال

کــز تو بایـد بـرد خـوبان دو عالــــم را نمـک

هــر که او امــروز مالـَد روی بــر خاک درت

آن مبــارک روی فـــردا کــی در آید در فلک

شام سُبحانَ الّذی أسری بِعَبدِهِ شدسوار

بر بُــراق راهــواری برق همچــون تیز و تک

در مقـام قـاب قَوسَینت خـدا کــرده سلام

تو رسانیدی سلامِ حق به امّت یک به یک

ازخدایت رحمت وازتو شفاعت روزمحشر

در نجـــاتِ عاصیـانِ امّتِ تـو نیست شـک

تا مـَلک بشنوده است صلوات تو از امّتت

عـذرخـواهی از گناهی امّت تو شد مـلک

گـر نبودی روی تو ، می بود در کتمِ عَدَم

هم ولیّ وهم نبیّ وهم سماوات وسَمَک

مرغ جـان ها را بود پر از صلوات لطف تو

بی پر تـو اینچنـین نتـوان پریدن بـر فـلک

نـام هـای عاصـیان امّت خــود را ببــیــن

پس بفرما تا گناهان را کنند از نامـه حک

          مُحیی صلوات آن شفیع وآن نبی بسیارگو

          زانکه داری تو بدی بسیــار و نیکویی ملک

********                                  

 

گفتــا کیی تو با ما گفتم کمیـــن غلامت

گفتــا مگر تو مستی گفتم بلـــی زجامت

گفتا چه پیشه داری گفتم که عشق بازی

گفتا که حالتت چیست گفتم غم و ملامت

گفتا چه چیست حالت گفتم حال شــاکر

گفتـــــا کجـــا فتادی گفتم میــــان دامت

گفتا زمن چه خواهی گفتم که درد بیحـد

گفتــــا که درد تا کــی گفتم که تا قیامت

گفتا چی می پرستی گفتم جمال رویت

گفتا چه داری بامن گفتم بسی نـدامت

گفتا چرا گــــدازی گفتم ز بیم هجــــرت

گفتاکه باکه سازی گفتم به یک سلامت

گفتا که کیست محیی گفتم همانکه دانی

گفتا نشان چه داری گفتم که صدعلامت

 

********

 

ودرمنقبت وستایش غوث گیلانی نویسندگان وشاعران زیادی قلمفرسایی کرده اند از جمله حضرت شیخ عثمان  سراج الدین نقشبندی(قدس سره) وشاعر نامدار کرد شیخ رضا طالبانی و استاد مرحوم سید محمد طاهر سید زاده هاشمی که دراینجا چندغزل از آنان را می آورم.

سروده زیر از حضرت شیخ عثمان سراج الدین (قدس سره)درمنقبت وستایش غوث گیلانی می باشد:

نباشد کس زمن بیچاره تر یا غوث گیلانی

بپرس از حال من باری خبر یاغوث گیلانی

زشوق کعبه کویت گرفتـم ترک موطن را

مکن زین آستـانم در بـدر یا غوث گیلانـی

غریب وخسته وبیکس فتادم بر درت اینک

برحمت سویم افکن یک نظریاغوث گیلانی

اگــر از خاکـدان تو سـگان آستــــــان خود

نخوانی بنده را خاکم بسر یا غوث گیلانی

سگم از آستان توگرم خوانی ورم رانـی

نخواهم رفت ازاین درگه دگریاغوث گیلانی

چه باشـد که من رو آرم بدرگاه تـو باز الله

که باشی ملجاء اهل نظر یا غوث گیلانــی

هرآن کس کو پناه آرد بدرگاهت شود ایمن

نباشد بیم ز آفاتش حـذر یا غـوث گیلانــی

طبیب حاذق بالله چه باشد گر کنی رحمی

برین دل سوخته خونین جگر یاغوث گیلانی

که درخواه از خدای خود ثبات دین و ایمانم

نگه دارد زهر خوف و خطر یا غوث گیلانی

           زیمن همت پاکت فقیــر پرگنـه (عثمــان )

           خلاصی بخشد از نار سقر یا غوث گیلانی

 

 این هم غزلی از شیخ رضا طالبانی:

گلستانـی که خواننـد آستـان غوث گیلانـش

زده فیض مقـدس خیمه درصحن خیـابـانـش

 

مطاف شیـر مردان طریقت کعبــه ی کویـش

ســر گردن فـرازان حقیقت گوی میـــدانش

غلام کمترینش را لقب شد خواجـه ی احرار

به قطب العارفین مشهورشدطفل دبستانش

هـزاران شمس تبـریـزی خراب باده عشقش

هزاران پیــرجامــی جرعه نوش بزم عرفانش

شهنشاهان طفیل وتاجداران طوق درگـردن

خــداونــدان اسیــر وشهـریاران بند فرمانش

 (رضا) را همتی ای باز لاهوت آشیان یعنـی

بیفکن استخوانی و سگ درگاه خود خوانش

 

 

مقدمه جلاءالخاطر:

از جلاء خاطـــرت روشــن شـــوم

من همان خارم کزآن گلشن شوم

علــم وعـرفان از جلای پاک توست

این همه گلهای عشق ازخاک توست

بازالاشهب پیـــر گیـــلان همتــی

صـــاحب مکتوب ودیوان همتـــی

گرچــــه دانش می نمــاید راه را

از تو مــــــی جــــویم دل آگاه را

دست مهرت بر دلم نه مه شود

همچو شاه نقشبند آگه شـــود

دست لطفت شاه نقشبندراشاه کرد

صد چو شاه کسنزان را ماه کرد

ما مریدیم وبه دل شیــــتدای تو

عاشقــــان بر شیـــــوه والای تو

"قادریه" پــرتــوـاش ازجام توست

جــان اورامی فـــدای نام توست

 

دیوان اشعار سید محمد طاهر سید زاده هاشمی :

(غوث الاعظم) من سه گی ئاسانه که ی توم هیمه تی

 خاکی ژیر پــی خاده م و ده ربانه که ی توم هیمــه تی

شه معی جومعی ئه ولیا شه مسی برووجی مه کره مه ت

زه رره که ی بی هه ستی و په روانه که ی توم هیمه تی

من ئه سیری نه فسی شوو م ووگیری زه نجیری هه وام

چــاوه نواری هیمــه تــه مــه ردانه که ی توم هیمـــه تی

وه ک سه گی خویری له دووم که وتن به هووهاو به ردووچیو

چاوه ریــی ئیسقــــانی شورباخــانه که ی توم هیمه تی

ئه ی ئه میـــری ئه ولیا الله وومـــه حبووبــی ره ســـوول

ده س به دامان وگه دای ئیحســانه که ی توم هیمه تی

لایقی جه نه ت ســـه رای قوربی حه ریمت که ی منم

خاروو خاشاکی به ری کاشانـــه که ی توم هیمه تــــی

روژی دیوانـی جه زا ه هه رکه س شه فیعی کی هه یه

ئاره زوومه ندی خآه طی دیوانه که ی توم هیمــه تـــی

رووسیـــاوو شــه مــه سار وو دل حــه زین و وتی شکاو

عــایدی ئه لطافه بــی پایانــه کــه ی  توم هیمــه تــی

گــه ر وه کوو طاهیر له دونیاو ئاخیـره ت بی به هــره بم

گیان فیدای ناله ونه وای دیوانــه کـه ی توم هیمــه تــی

 

منابع:

 

1- آشنایی  با شخصیت و اندیشه های امام عبدالقادر استاد ابوالحسن ندوی

2- جستجویی درتصوف ایران دکتر عبدالحسین زرین کوب

3- الفتح الربانی نوشته امام عبدالقادر گیلانی ترجمه محمد جعفر مهدوی

4-جلاء الخاطر نوشته شیخ  عبدالقادر گیلانی گردآورنده سید شیخ محمد کسنزانی

5 مقدمه دیوان حضرت غوث  گیلانی نوشته عبدالله فیضی

6- دیوان شیخ رضا طالبانی

  

    7- دیوان اشعار سید محمد طاهر سید زاده هاشمی

8-بیاد درویشان www.perch.blogfa.com

9-آسمان مهر http://asmanemehr.blogfa.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد