آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی
آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی

سرکوب نیازها

انسان موجودی است اجتماعی و بسیاری نیازها دارد که متاسفانه بخاطر نوع فرهنگ و تربیت و مذهب رایج در ایران عدات کرده ایم

 که بسیاری از احساسات و نیازهایمان را پنهان کنیم . نیازهای جسمی( که مثل تابو هستند در ایران ) ، حس عشق و دوست داشتن ، نفرت ، خشم و ناراحتی و ... خلاصه مثل خیلی چیزهای دیگر پنهان کاری عادتمان شده است . ولی چیزی که مسلم است این است که هر سرکوب و پنهان کاری نتیجه عکس دارد . درست مثل بچه ها که وقتی از چیزی منع شوند نسبت به آن حریص تر میشوند .

از کودکی مستقیم و غیر مستقیم در خانه و مدرسه به ما می آموزند که بیان کردن احساس قلبی کار درستی نیست مخصوصا برای خانمها . این ترس و هراس که از دوران کودکی در ما بوجود می آید برای بیان احساس و تمایل به جنس مخالف شاید هرگز از روان و ضمیر ناخودآگاه ما پاک نشود . همین آموزه های نادرست منشاء سرکوب نیازهای جسمی و روحی در بزرگسالی می شود . در جامعه بسته ای مثل جامعه ما که تحت تاثیر مذهب و فرهنگ غلطی که سینه به سینه منتقل شده غرایز طبیعی انسانی مثل عشق و میل طبیعی جنسی پست و بی ارزش به حساب می آیند و به شدت سرکوب میشوند تعجبی ندارد که چرا این همه مشکلات برای جوانان وجود دارد و آمار طلاق تا بدین حد بالا رفته است . چون متاسفانه تشکیل خانواده در بالاترین سطح از ارزشهای اجتماعی قرار دارد و مجرد بودن نوعی آسیب اجتماعی به حساب می آید و بسیاری برای فرار از این آسیب اجتماعی (!!!) و انگیزه هایی مثل نیازهای جسمی و اقتصادی تن به ازدواج میدهند و در اکثر خانواده ها جای عشق خالی است .

 

عشق یعنی نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن . و من درک نمیکنم که چرا باید این نیاز طبیعی را پنهان کرد ؟ چرا از گفتن و بیان آن هراس داریم ؟ چرا بیشتر برای خانمها بیان آن مشکل است ؟ یاد گرفته ایم یا نمی گوییم یا وقتی تصمیم به گفتن می گیریم که دیگر دیر شده است . کلا عشق و دوست داشتن در جامعه ما درست تعریف نشده است . بسیاری این حس را با حس مالکیت اشتباه میگیرند . هر قدر که عاشق هم باشی مالک طرف مقابل نیستی . بسیار دیده ام که زنان برده مردان هستند و مردان مالک جسم و روح و حتی احساسات طرف مقابل میشوند و همیشه هم بهانه شان این است که ((خب دوستش دارم )) .

فروید معتقد است که : (( علل بیماریهای روانی در افراد تراکم امیال و غرایز واپس زده در ضمیر ناخودآگاه است که به واسطه ارضا نشدن فشرده گشته و تعادل روانی آدمی را برهم میزند . )) و من هم معتقد هستم که همیشه سرکوب نیازها نتیجه عکس دارد و هر آنچه را که سعی کنیم از آن فرار کنیم بیشتر به آن گرفتار می شویم . و جایی که روابط جنسی و بیان عشق و احساس آزادتر باشد قطعا مردم پرهیزگارتر از جاهایی خواهند بود که مجبور به سرکوب نیازهای خود هستند . جایی خواندم که بهترین راه برای برطرف کردن نیازهای جسمی و روحی زن و مرد صیغه است . ولی آیا صیغه فحشای شرعی نیست ؟ آیا بهتر نیست به جای تجویز صیغه به دنبال راهی برای برون رفت از این همه مشکلات ناشی از عشق و ازدواج و روابط غلط باشیم ؟ بهتر نیست به جای ترویج صیغه کمی روابط دو جنس آزادتر باشد ؟ نمی دانم کی ، چرا و چگونه در ناخودآگاه ما فرو کرده اند که به کسی نگویید دوستت دارم . ولی به نظر من باید گفت حتی اگر به نظر همه جامعه هم درست نباشد .

اگر سفر نکنی… اگر کتاب نخوانی… اگر به اصوات زندگی گوش ندهی… اگر برده عادات خود شوی… اگر همیشه از یک راه تکراری بروی… اگر روزمرگی را تغییر ندهی… اگر رنگ هایِ متفاوت به تن نکنی… یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی… تو به آرامی آغاز به مردن می کنی… (اینو توی وبلاگ تجربه های آزد خوندم) خواستم بگویم که این از راههای تکراری رفتن و برده عادات بودن را باید ترک کرد . ترک عادت موجب مرض نمیشود . باید آموزه های غلط که جامعه به ما تحمیل کرده را دور بریزیم و چنان رفتار کنیم که واقعا درست است نه جوری که همیشه بوده و به ما یاد داده اند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد