آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی
آن روزها

آن روزها

یاد روزهای دیرین، مطالب، خاطرات و شعرهای خودمونی

معنای تنهایی ...........

 

امروز معنای تنها بودن را فهمیدم .... 

آیا عجیب نیست انسانهای که تا پیش از این خدا را نمی شناختند وقتی با تو هستند می گویند احساس گناه می کنیم . 

امروز فهمیدم خالقم مرا برای خود می خواهد 

من خودم را گناه کارترین و پست ترین موجودات احساس می کنم اما دیگران که با من هستن مرا خوب و عالی و معصوم و پاک می دانند . نه اینکه آنها را بفریبم نه من حتی حقیقت امر را به آنها گفته ام اما می گویند اشتباه می کنی ما چیزی دیگری در تو دیده ایم . 

پروردگار من علت تنهایی من چیست چرا به هرکس رو می آورم تنهایم می گذارد و می گوید بخاطر خودم نمی روم بخاطر تو می روم چون حیف است بنده ی پاک مثل تو آلوده ی گناه شود . 

الله من خود بگو چرا اینگونه است . 

امروز فهمیدم اگر چیزی را که خواهانش هستی و به دستت نمی رسد بی شک مصیبتی در آن است که خالقم خوش ندارد بنده اش به آن گرفتار شود 

امروز فهمیدم علت اینکه گاهی اوقات بی دلیل گریه ام می گیرد چیست با آنکه خدا همه چیز به من داده و کم ندارم اما چرا دلم سنگین و بیمار است . آری فهیمدم روحم برای خالقش نعره می زند و دل تنگ است . 

هر بار که رو به گناهی می روم بیشتر از چند روز طول نمی کشد که پشیمانی تلخی دل و درونم را فرا می گیرد .  

خدایا اینها همه درست اما یک سوال : چرا میخای تنها باشم درحالی خودت هم از پیشم گریزانی ولیاقت بودن با خودت را به من نمی دهی . 

چه زیبا می شد دنیای که انسانهایش جز خوبی نمی کردند و جز خوبی نمی دیدند . 

شهری را که مردمش خدا را می شناسند و پادشاهی می کنند . 

یا رب تقصیر من چیست که ضعیف الایمانم . 

یا رب تقصیر من چیست که در دنیای پستی ها زاده شدم . 

از هر طرف گناه می بارد پس چرا چتری نیست در امانم دارد . 

خسته ام خدا جون از رسمی بودن از فرهنگی بودن از ادم بودن از انسانیت امروزی خسته ام . 

کاش منم ملائکی بی اختیار بودم و جز تو نمی اندیشیدم و جز تو نمیدیدم و جز برای تو کار نمی کردم . 

شاید بگویی ناشکری ... نه ناشکر نیستم اما ازت گله دارم ... 

میخای تنها باشم ولی خودتم تنهام میذاری ... 

نه ناشکری گناهه ... اگه بگم هیچوقت کمکم نکردی کفر گفتم ... چون الان هرچه هستم و هر چه دارم و هر چه شدم مدیون توام ای خالق بی همتا ... 

از این حرفای بی خردانه من ناراحت نشو ... خودت میدونی چه جاهل و نادانم... 

هنوز اول راهم و بی توشه ...   

 

یا رب أعطنی الإیمان. هو دائما بجانبی. ابعدنی من الذنب . اوصلنی الی نفسک .اجعلنی من الصالحین الذین لفروجهم حافظون و لصلاتهم خاشعون و عن لغو معرضون و لاماناتهم و عهدهم راعون و علی صلواتهم یحافظون .... بلی وهم الوارثون ... یرثون الفردوس هم فیها خالدون . 

نظرات 4 + ارسال نظر
الــــــــی چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:24 http://www.goodlady.blogsky.com

یا رب تقصیر من چیست که در دنیای پستی ها زاده شدم .

از هر طرف گناه می بارد پس چرا چتری نیست در امانم دارد .
.
.
چتر به این بزرگی
حواست نیست ها

زهره چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:07

خدا تنهات نذاشته ونمیذاره فقط میخواد بدونه چقد جنبه داری.شاید بگی خب به چه درد اون میخوره یا اون چه نفعی میکنه از با جنبه یا بی جنبگی من. نه اینجوری نیس.خدا افسارتو داده دست خودت میتونی هر جور که بخوای راه بری .وقتیم گریه ت میگیره تلنگرشو میزنیه که های آقا فرهاد به پا اشتباه نری.خلاصه بگم مواظب خودت باش باهاش بیشتر رفیق باش تا بیشتر هواتو داشته باشه هر چند همیشه داشته این ماییم که نمیبینیم.تو یه فرشته ای بیشتر فک کنی میفهمی که چرا اینو میگم.ببخش مزاحم شدم.الله یحب التوابین ویحب المتطهرین....

ودو یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 19:15

:) پنج‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 23:58

فدای تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد